• امروز : شنبه, ۱۱ آذر , ۱۴۰۲
  • برابر با : Saturday - 2 December - 2023
3
خبر صبح بررسی می‌کند:

دیدار با مردمی دلیر و اَپَرمنش(مغرور)

  • کد خبر : 47008
  • 07 آبان 1402 - 13:35
دیدار با مردمی دلیر و اَپَرمنش(مغرور)
از آن زمان که ناصر خسرو قبادیانی برای نوشتن شرح ماجراهایش در یک سفر هفت ساله، قلم به دست گرفت، بیش از هزار سال می‌گذرد

خبرصبح/گروه یادداشت:

ناصرخسرو اما تنها مسافری نبود که شوق سفرنامه نویسی در سر و ذوق نوشتن در دست داشت. سفرنامه‌نویسی از قدیم الایام در ایران رواج داشت و تاریخ سفرنامه نویسی در ایران نام های بسیاری را به خود دیده است.

محتوای سفرنامه‌ها و حتی نوع نگارش آنها، به شخصیت نویسنده و هدف او از مسافرت بستگی دارد. اما به طور کلی در همه‌ی سفرنامه‌ها مطالب مختلفی از جمله مسائل تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی، و فرهنگی را می‌توان یافت. متن زیر نیز حاصل مسافرت یکی از نویسندگان اردبیلی – دکتر داریوش افروز- از منطقه‌ی چچن است که برای روزنامه طرح نو ارسال شده است.

روسیان مردمی بس فرصت جو هستند و همین که درمی یابند کسی گردشگر و ناآشنا به بهای کالاها و کارهاست، به گفته‌ی خودمان “چهار لا پهنا” حساب می کنند؛ برای نمونه، راننده‌ی خودروی تاکسی_که مرا از فرودگاه شرمتیوا مسکو به مهمانخانه (هتل) رساند، برای راه بس کوتاهی که پسان دانستم کرایه‌اش نزدیک به یکسد روبل می شد، از من یکهزار روبل کرایه گرفت؛ در مسکو و سنت پترزبورگ، بارها و بارها به چنین رفتارهایی برخوردم.

بایستی از مهمانخانه به سوی فرودگاه دامادیداوا در مسکو می رفتم تا با پرواز هواپیمایی اورال، به سوی گروزنی (تختگاه چچن) پرواز کنم؛ سوار خودروی تاکسی شدم و پس از خوش و بشی گذرا، به راه افتادیم. راننده پرسید: “وی آتکودا؟” (کجایی هستید؟)

پاسخ دادم: «یا ایرانِتس!» (من ایرانی هستم)

این بار با آهنگی خودمانی پرسید: «فارسی دانی»؟

گویش شیرین تاجیکی داشت؛ شادمانه گفتم: “دانم.” و به گرمی دست دادم و پرسیدم: “تاجیک هستید؟” و او هم به گرمی پاسخ داد: “بله! زاده‌ی خجند هستم و چندسالی است در اینجا کارمی کنم.”

نامش اکمل کریموف بود و گفت هر از چند گاهی، به خانواده اش در تاجیکستان سر می زند. پس از اندک زمانی، گفت که کرایه تا فرودگاه شش هزار روبل (به پول ایران کما بیش سه و نیم میلیون تومان) می شود؛ اما خبر نداشت که پیشتر من در این باره از مهمانخانه دار پرسیده بودم و او کرایه را دست بالا، دو هزار و پانسد روبل گفته بود. پس از چانه زدنهای من و پافشاری بسیار او بر همان کرایه ، به ناچار پیاده شدم و خودروی دیگری گرفتم و با سه هزار روبل کرایه به فرودگاه رفتم و شیرینی کار در آنجا بود که آقای کریموف هم ، از راننده دویم که می خواست سرنشین او را ببرد، دور از چشم من، پولی گرفت.

از روسیان نیرنگ باز، چنان رفتارهایی را چشم می داشتم و به من برنمی خورد؛ امّا، دروغ چرا! با آن رفتار آقای کریموف_ که او و خودم را از یک خانواده می دانستم. _ دلم شکست؛ آهی از سر درد و نیسگل (حسرت) کشیدم و به دل گفتم: “تو” نبایستی ، با من چنین رفتاری می کردی!

و این درست همان آه نیسگل و دردی بود که از نهاد دوست چچنی من برآمد؛ زمانی که از بسیج نیروهای داغستانی، برای سرکوب جنگجویان چچنی، در دوره‌ی جنگهای جدایی خواهی چچن سخن گفت.

داغستانیان و چچنیان جایگاهی بسیار ارزشمند و ارجمند در تاریخ کشور ما دارند که چنان که بایست ، بدان پرداخته نشده است.(۲) پس از روزگار پتر گجستک، که بر پایه‌ی اندرزنامه‌ی (وصیّت نامه) خونبارش، روسیان روی به سوی ایران [و قفقاز] نهادند، کوه نشینان شمال قفقاز و بیش از همه‌ی آنان، مردم داغستان و چچن، به پایداری دراز آهنگی در برابر روسیان دست زده و دیواری در برابر کشورگشایی و فزونخواهی آنان پدید آوردند و همین پایداری بی گسست و دراز آهنگ و دشمنی سرسختانه و آشتی ناپذیر آنان با روسیان، به همراه چندین دلیل دیگر، مایه‌ی کندی و سپس ایستایی جنبش پرشتاب آنان برای رفتن به سوی آبهای گرم نیمروز ایران شد و همین، جایگاه ایشان را در تاریخ ایران، بسیار ارزشمند می کند.

نخستین جنبش مردمی قفقاز، بردست شیخ منصور اوشورمه ای – از خاندان اوشورمهء چچن در روستایی که امروزه آلدی نام دارد- پایه گرفت و پس از شکست و دستگیری او ،قاضی محمّد (نام او را غازی محمّد هم نوشته اند.) و شیخ شامل داغستانی -که هر دو از تیرهء آوار داغستان بودند- درفش پیکار را به دست گرفتند. شیخ منصور و شیخ شامل را در چچن و داغستان، هنوز هم “امام” می گویند و جایگاه بس ارجمندی در میان ایشان دارند.

داغستانیان و بویژه چچنیان، پس از شکست و دستگیری شیخ شامل هم هرگز آرام نشدند و هر از چند گاهی، هر زمان فرصتی می یافتند، بر روسیان می شوریدند.

پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی، چچنیان برای جدا شدن از روسیه شوریدند و چشم داشتند که داغستانیان هم چنین کنند؛ امّا چنین نشد و داغستانیان کنج عافیت بجستند و حتّی کوششهای دامنه دار چچنیان هم، در این زمینه ، بی بازده ماند؛ امّا، چیزی که چچنیان هرگز نتوانستند بر خود هموار کنند، آن بود که داغستانیان، برای سرکوب چچنیان، با نیروهای روسی هنباز شدند!!

جوهردودایف، رهبر چچنیان در آغاز خیزش چچن، از ایران یاری خواست و حتّی در اندیشهء باز گرداندن چچن به پیکرهء ایران بود؛ امّا، همهء سخنانی که در پشتیبانی از اسلام و مسلمانان، دراینجا گفته می شد، به فراموشی سپرده شد و چچنیان از هیچ کشوری، یاری درخور نگرشی نیافتند؛ امّا، با دلیری بسیار ستودنی، به جنگ نا برابر با روسیه پرداختند و جنگ نخست را با دادن کشته ها و ویرانی بسیار، کما بیش با پیروزی به پایان رساندند.

روسیان گر چه زبان (قول) داده بودند که در سال ۲۰۰۱ دربارهء چگونگی جدایی چچن از روسیه گفتگو خواهند کرد؛ امّا به راستی چنین نبود و آنان، تنها در اندیشهء بازیابی نیرو، برای جنگی سخت تر بودند؛ این دارو دستهء پوتین بودند که در سال ۱۹۹۹ چندین آپارتمان را در مسکو و ولگودنسک و داغستان، بمب گذاری و ویران کرده و گناه را به گردن چچنیان انداخته و جنگی بس ویرانگرتر را با چچنیان آغاز کردند.

در جنگ دویم که بسی خونبارتر و ویرانگرتر بود، بسیاری زیر ساختهای چچن از میان رفت و شمار انبوهی، کشته و خسته (زخمی) و آواره شدند. ویرانیها در همه جای چچن، سخت گسترده بود و بیشترین ویرانیها در گروزنی بود؛ چندان که آن زمان، خبرنگاران به گروزنی برنام (لقب) “شهر ارواح” داده بودند. نمایندگان اتّحادیهء اروپا که پس از پایان جنگ، به چچن رفته بودند، از دیدن گستردگی ویرانی‌ها در گروزنی، سخت شوکه شده بودند.

در نیمهء دویم شهریور ۱۴۰۲ به گروزنی و دیگر شهرهای  چچن رفتم. درگروزنی -که در آن جنگها، چندان ساختمان ویران نشده ای، در آن نمانده بود- هیچ نشانه ای از ویرانیها بر جای نمانده است. ساختمانهای دهها آشکوبه (طبقه) با نماهای زیبا و خیره کننده در گروزنی فراوان و نیز، شهر بسیار پاکیزه و به گفتهء فردوسی “به دیدن به است”

در سراسر گروزنی، هیچ نشانه ای از آلودگی یا ویرانی نیست؛ در همه جا، آشغالها را در آوندهای جداگانه (پلاستیکها جدا و آشغالهای میوه ها و سبزیها جدا و …) می گذارند؛ رود سونژای که از میانهء شهرمی گذرد، بسیار پاکیزه و بدون هیچ گونه آشغالی است. بامداد روزی دیدم که پیاده روی خیابانی را [در گروزنی] برمی کنند تا بسامان کنند. شامگاه آن روز که از همانجا می گذشتم، کما بیش نیمی از آن پیاده رو را سنگفرش کرده و هنوز کارگران دست در کار بودند.

پاکیزگی و زیبایی شهرهای دیگر چچن نیز،کمابیش به همین گونه است [بر کامهء آنچه که در خود روسیه و حتی در داغستان دیده می شود.] به جز در شهر کمابیش دور افتادهء باموت -که در دورهء نخست جنگها ، پس از گروزنی، سخت ترین نبردها در آنجا روی داد- که هنوز چندین ساختمان ویرانه و جاهای برخورد گلوله ها به دیوارها و آسمانه های (سقفهای) فرو ریخته دیده می شود و دلیل آن هم، به گفتهء دوست و راهنمای چچنی، گریزان شدن مردم و بازنگشتن آنان به کاشانه هایشان در باموت است. [در زبان چچنی ، این شهر “بومت” خوانده می شود.]

فردای روز رسیدنم، به جستجوی کاخ ریاست جمهوری جوهر دودایف -که در جنگ نخست چچن با روسیه، خود به رزمگاه نیروهای چچنی و روسی بدل و نماد پایداری سر سختانهء چچنیان شده بود- پرداختم و یافتم؛ اما، با دانستن اینکه آن ساختمان ده و اندی آشکوبه را به یکباره ویران کرده و برجای آن ، یک مرکز خرید بسیار بزرگ به نام “گروزنی مال” (بزرگترین مرکز خرید در سراسر قفقاز) ساخته اند، سخت دژم شدم.

اینکه شهری به بزرگی گروزنی با کما بیش هشتسد هزار تن باشنده را در چنین زمان کوتاهی، از نو ساخته اند، نخست آهنگ پولادین و ماندگی ناپذیر مردم چچن و دو دیگر، سرمایه گذاری و پول پاشی گستردهء روسیان را نشان می دهد. روشن است که روسیان با سرمایه گذاری و دهش گسترده، می کوشند تا چچنیان ستمهای گذشتهء روسیان و جنگهای خونبار با روسیه را فراموش کنند؛ امّا، آیا در این کار،کامیاب خواهند بود؟ به گمان بنده ،خیر!

امروزه، سخن گفتن از دودایف و مسخادوف و باسایف و خطاب و رودایف و گلایف و فرماندهان برجستهء چچنی، به هیچ روی روا نیست و حتّی بس خطرناک است؛ هیچ نشانه‌ای از گور فرماندهان برجستهء چچنی برجای نیست و بسیاری از رزمندگان کشته شدهء چچنی را روسیان در گورهای گروهی، زیر خاک کرده اند. همهء نشانه های جنگ، [سد البتّه با خواست روسیان] در چچن از میان برده شده است؛ به جز هفت گور از آن رزمندگان بی نام و نشان در گورستان شهر دور افتادهء باموت، حتی در گورستانها نیز، گورهای رزمندگان کشته شدهء چچنی دیده نمی شود (و یا دست کم، من در بازدیدم از گوستانهای گروزنی ندیدم.) حتّی، در یک کتاب سه جلدی، دربارهء جغرافیا و مردم شناسی و فرهنگ و …چچن، که در کتابخانه ملّی چچن در گروزنی یافتم(۳) نویسنده در بخش گذشته و امروز گروزنی، با آوردن این دلیل که “برای اندوهگین و آزرده نشدن خوانندگان” از آوردن عکسهای ویرانه های گروزنی خودداری کرده و جز چند عکس -که به هیچ روی، گستردگی ویرانی‌ها را نشان نمی دهند- چیزی نیاوده است.

البتّه، همهء اینها رویهء کار است؛ باهرکسی که من گفتگو کردم، از قهرمانان دو جنگ گذشته با روسیه، به آزرم (احترام) و سرافرازی یاد می کرد. یکی از دوستان چچنی که خودش از “مجاهدان” (رزمندگان چچنی را مجاهد می خوانند.) زیر فرمان حمزت (روسلان) گلایف بود، به من گفت که در جنگ دویم چچن، همهء مجاهدان چچنی در گروزنی، نزدیک به دو هزارتن بودند و با غرور بسیار افزود: “در سه روز جنگ ، نزدیک به پنج هزار تن از سربازان و افسران روسی را از پای در آوردیم و روانه گورستانها کردیم.”

دربارهء جنگهای چچن با روسیه و چگونگی رویدادها و… کتابهای بسیار نوشته شده است؛ اما به باور بنده، بهترین کتاب در این زمینه “جنگ چچن در کفهء ترازو” از نویسندهء چچنی ” اومالات اومالاتوف ” است. (۴) از آنجا که اومالاتوف، رویدادهای جنگ را از نزدیک دیده و بررسی کرده، گزارش بسیار ارزنده ای از درگیریها و نبردها به دست داده است.

دوستی چچنی، مرا در شهرک کومسومولسکوی، به سرای روسلان گلایف (که پسان نام خود را به حمزت گلایف دیگر کرده بود.) از فرماندهان برجستهء چچنی و معاون نخست وزیر چچن در دولت مسخادوف برد. گلایف پس از درگیریهایی خونین، در سال ۲۰۰۴ در یورش هوانیروز روسیه کشته شد. دوست چچنی با غرور گفت: یکبار نیروهای روسی گلایف را پروست (محاصره) کرده بودند و او به تنهایی، پس از آنکه ده تن از آنان را به خاک افکند، از پروست گریخت. دوست چچنی، فیلم درگیریها و برده شدن پیکرهای کشتگان روسی را نشانم داد.

سرای گلایف به حال خود رها شده بود و چنین می نمود که کسی در آن زندگی نمی کند. ورودی سرای با یک برگهء (ورقهء) فلزی بسته شده و علفهای هرز بسیار در سراسر حیاط خانه روییده بود. دوست چچنی دیگری، یکی از روستاهای نزدیک باموت را نشانم داد و گفت: “نزدیک به هشتسد تا نهسد تن از رزمندگان و دیگر مردم چچن کشته شده بودندکه باشندگان این روستا، در یک هفته، یک به یک آنان را به خاک سپردند و پدر من نیز، به باشندگان روستا یاری می کرد”.

از وی پرسیدم: “خود شما آن زمان کجا بودید؟ ”

پاسخ داد: “من آن زمان پسربچّه ای بودم و چون خانه مان، نزدیک خانهء جوهردودایف بود، با فرزندان او همبازی بودم. پس از آغاز جنگ دویم، خانوادهء ما به اینگوشتیا پناهنده شدند.” و با اندوه و درد افزود: “مردم اینگوش بسیار فرصت جو هستند و برای اجاره دادن یک انباری یاخانهء (اتاق) خرد، ماهیانه به اندازهء یکسد تا دویست دلار از پناهجویان چچنی -که همهء دارایی خود را ازدست داده و گریخته بودند- پول می گرفتند. البتّه، برخی از اینگوشها دلسوزی می کردند و به رایگان به چچنیان جای می دادند؛ اما آنان سخت کم شمار بودند.”

من گفتم: “آن زمان، به یاد دارم که کشورهای اسلامی و بیش از همه ایران، کمکهای بسیاری (خوراک و پوشاک و…) گرد آورده و روانهء ولادی قفقاز روسیه کردند و خود بنده هم، کمکهایی را به یکی از سازمانهای دولتی ایرانی (کمیته امداد)  که در این زمینه می کوشید داده بودم…”

دوست چچنی سخنم را برید و گفت: “حتّی ده درسد آن کمکها به دست آوارگان چچنی نرسید! همه را روسیان بالا کشیدند!” و به طعنه افزود: “همان زمان به یاد دارم که از پدرم و از دیگران شنیدم نمایندهء ایران هنگام دادن کمکها، به نمایندهء روسیه گفته بود باید یکپارچگی سرزمینی (تمامیّت ارضی) روسیه حفظ شود که این برای چچنیان، از زهرمار هم بدتر بود”

دوست دیگر چچنی که خودش از رزمندگان چچنی بود و در آن جنگها، به سختی آسیب دیده بود، گفت: “دو برادر بزرگتر من در جنگ دویم چچن کشته شدند و ما پنهانی در گورستان گروزنی، پیکرهای آنان را به خاک سپردیم و برای آنکه آرامگاهشان دست نخورده بماند، هیچ نشانه ای بر آرامگاه آنان نگذاشتیم.

برادر دیگرم که از رزمندگان برجستهء چچنی بود و روسیان به سختی در پی او بودند، پس از پایان یافتن درگیریها، به آلمان پناهنده شد و اکنون هم در آنجا به سر می برد.” و در پی سخنانش، عکسهایی چند از برادرش در آلمان را نشانم داد و سپس افزود: “چچنیانی که در پی ستمهای روسیان، به ناچار از سرزمین خود آواره شده اند، بسیار هستند و برآوردها، نشان می دهد که شمار آنان از دو ونیم میلیون تن بیشتر است.”

همان دوست چچنی ، در یکی از کویهای گروزنی، مرا به خیابان خردی که سرای جوهر دودایف در آن جای دارد برد و سرای جوهر را از دور نشانم داد؛ سراسر ورودی سرای را با برگهء فلزّی ستبری به رنگ قهوه ای تیره بسته بودند؛ از جرزها و درزهای خُرد روی برگهء فلزی به درون نگاه کردم؛ حیاط بزرگ بسیار پاکیزه بود و چند گلدان با گلهای زیبا در ایوان خانه دیده می شد؛ پیدا بود که کسانی در آن سرای زندگی می کنند و از ورودی دیگری که دیده نمی شد، آمد و شد می کنند. دوست چچنی گفت که همسر و فرزندان دودایف در اروپا به سر می برند.

البته ، می شد از جنگهای چچن، به ویژه جنگ دویم پیشگیری کرد و گفتگوهای سازندهء سیاسی، می توانست از آن رویدادهای خونبار جلوگیری کند؛ امّا، از آنجاکه نغمه های جدایی خواهی در جمهوریهای دیگر نیز، کمابیش به گوش می رسید، همچنان که اومالاتوف در کتاب خود به درستی آورده است دولتمردان روس که بر پیروزی خود بر این مردم کوچک و اپرمنش (مغرور) استوار بودند، برای آنکه درسی فراموش نشدنی به دیگر مردمی که هوای استقلال در سرداشتند بدهند، جنگ دویم را به راه انداختند. پوتین در همان آغاز جنگ گفته بود: “سر چچنیان را در تویلهء  خودشان به تاق خواهم کوفت”(۵)

روسیان آگاهانه و دانسته، با کشتارهای ددمنشانه و گسترده، چچنیان را سرکوب کردند تا به مردم جمهوریهای دیگر که هوای استقلال در سر داشتند نشان دهند که دیدید چه برسر چچنیان که خواهان استقلال بودند،آوردیم!

اکنون در روسیه، حزبی به نام “حزب روسیهء واحد” -که ولادیمیر پوتین از پایه گذاران و دیمتری مدودف رهبر کنونی آن است- نیروی سیاسی را در دست دارد. نام این حزب، خود به روشنی گویای آن است که نهادهای سیاسی روسیه، از درون از این که یکپارچگی سرزمینی این کشور از میان برود، به سختی واهمه دارند؛ به دیگر سخن، روسیه “واحد” نیست.

رمضان قدیروف، رئیس جمهوری چچن، هوادار سرسخت پوتین است [قدیروف خیابانی بزرگ را در گروزنی، خیابان و . و . پوتین نام نهاده است.] و شماری از رزمندگان چچنی را به جنگ با اوکراین برده و حتّی سه پسرش را به این جنگ فرستاده و خود نیز، از فرماندهان این جنگ است. بسیاری از کسانی که با آنان گفتگو می کردم، از گفتگوهای سیاسی پرهیز می کردند.

همچنان که آورده شد، اکنون از نام و نشان رهبران جدایی خواه و جنگجویان آنان و …. هیچ بر جای نیست و به جای آن، عکس‌های بسیار بزرگ رمضان قدیروف و پدرش احمد قدیروف، به تنهایی یا به همراه عکس پوتین، در بزرگراهها و خیابانها و نهادهای دولتی و…. به فراوانی دیده می شود. شماری در خور نگرش از بزرگراهها و خیابانها نام قدیروف و یا قدیرووا برخود دارند؛ حتّی، نام شهرکی بزرگ در نزدیکی مرز داغستان به “احمد یورت” دیگر شده است؛ آنگونه که رانندهء چچنی گفت نام پیشین آن شهرک ،”خاصه یورت” بوده بود.

آنگونه که می گفتند چچنیان بسیاری در زندانهای روسیه هستند؛ دوستان چچنی با درد و اندوه می گفتند نگهبانان و زندانبانان روس، از سر کینه به چچنیان ، بزهکاران زندانی روس را بر می آغالند تا گروهی به جان زندانیان چچنی بیفتند! در دورهء اتّحاد جماهیر شوروی، شمار بسیاری از کسان برگزیده (کارگر نمونه ، مهندس برگزیده …) و برندگان نشان‌های برجستهء دولتی ، از میان چچنیان بودند؛ نامهای بیش از سیزده هزار تن چچنی، در آن فهرست بلند بالا، (آمار برندگان نشانها تا سال ۱۹۷۷) دیده می شود. نیز ،جمهوری چچن- اینگوش ، در پی کامیابیهای اقتصادی ، درسال ۱۹۶۵ نشان لنین و در سال ۱۹۷۲ نشان انقلاب اکتبر و دوستی ملتها را به دست آورد. گویا که چچنیان، با تکاپوهای فراوان در آن دوره، خود را برای درگیریهای پسین آماده می‌کردند! چنین می نماید که تاریخ به گونه‌ای دیگر ، باز نوشته خواهد شد و در آینده ای نه چندان نزدیک -که زمان آن را نمی توان پیش بینی کرد- جنگهای خونبار دیگری به راه خواهد افتاد.

شمار مردم چچن یک میلیون و یکسد و سه هزار تن (آمار ۲۰۲۲ م) است و همچنان که آورده شده بیش از دو و نیم میلیون تن از آنان به سرزمینهای دیگر پراکنده شده اند و حتی شماری از چچنیان در استان یزد ایران به سر می برند.

برکامهء تیره های اسلاو (روس تباران و….) ، مردم چچن بسیار زیبا روی هستند و زیبایی بس خیره کننده ای دارند ؛ شاید برخی از آنان را بتوان زیباترین مردان یا زنان جهان خواند؛ در چچن، پریرویانی که ما در افسانه‌ها می‌خواندیم، در برابر چشمان دیده می شوند. با همهء زیبایی، پوشیده بودن گیسوان و پوشیده بودن تن برای بسیاری بانوان چچنی بایسته است و بیش از هشتاد درسد آنان، بسیار پوشیده روی هستند؛ البتّه، سر و جامهء درسد اندکی از آنان، همانند دختران و زنان روس و یا جاهای دیگر است.

مردم چچن، باورهای استوار اسلامی دارند و اسلام و باورهای اسلامی ، ستون پایور فرهنگ و ملیّت چچن شده است؛ با آنکه، همهء نوشتارها و کارهای اداری و… با الفبای سریلیک (کریل) است، همهء قرآنهای مسجدهایی که من رفتم و دیدم، با الفبای عربی بود و بسیاری چچنیان، به روانی آنها را می خوانند؛ حتّی، در فروشگاهها، مردان و زنان فروشنده را می دیدم که در نبود خریدار، قرآن می خواندند. ساختمان مسجدها بسیار باشکوه و با سنگهای روشن و رخشان آذین شده است و مسجد بسیار بزرگ گروزنی، بزرگترین مسجد در سراسر اروپاست. با آنکه منع قانونی در کار نیست، از خرید و فروش و نوشیدن می و باده در چچن خبری نیست؛ برکامهء داغستان یا جاهای دیگر روسیه!

شاید بیش از هفتاد درسد مردم چچن نامهای عربی دارند؛ همانند عبدالواحد، عبّاس، عبداله، علی، مسلم، نجم الدّین، رجب ، رمضان ، سیف اله ، سعید ، جمال الدّین ، زاهدو… برای مردان و عایشه، عالیه، بشیره، زهره، زکیه  نصیره، نفیسه، ربیعه، سعیده، سلیمه ، میمونه ، خدیجه ، خالصه ، حوریه ،رئیسه و … برای زنان؛ البتّه، در نامهای عربی و عبری ، دستبردهایی هم داشته اند؛ برای نمونه ، نام محمّد را به سه گونهء ماگومد و ماگومت و محمّد به کار می برند ویا نام عبری ابراهیم را به گونهء ابراگیم بر زبان می رانند.

چنین می نماید که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، چندان در چچن ، رخنه و تاثیر نکرده است ؛ البتّه ، در فهرست نامهای چچنی مردان و زنان که من از ادارهء ثبت احوال چچن در گروزنی گرفتم [این فهرست را کارکنان زن اداره نمی دادند و من با شگردهای ویژهء ایرانی گرفتم!] شماری از نامهای ایرانی به چشم می خورد که بر مردان و زنان گذاشته می شود که نامهای امیر، آرزو، پاشا (کوتاه شدهء واژهء پادشاه)، پیل، زمان (این واژه در هر دو گروه زبانهای ایرانی و سامی دیده می شود.)، خزه ، چاگال (= شغال ؛ این واژه در آذربایجان به همین گونه به کار می رود.) ، سهراب (به گونهء زُهراب به کار می برند) ، رستم   برای مردان و آینه، امیره (با نشان تانیث عربی)، جانان، زمرّد ، تاووس (نباید به گونهء طاووس نوشته شود.) فردوس ، یاسمین ، یاسمینه ، برای زنان از این دسته هستند. البتّه ، فهرستی که به من داده شد نارسا بود و کارکنان اداره یاد شده گفتند فهرستی جز این در دسترس ندارند.

نگاهی به جاینامهای چچنی (همانند نادترچنی ، شاتوی ، آرگون ، گودرمس ، شالی ، سرژن یورت ، ساماشکی ، ودنو ، اوروس مارتان ، اخچوی مارتان و …) از واژه های ایرانی و پارسی ، نشانی به دست نداد؛ تنها نکته آن بود که واژهء یورت (= یورد = یُرد) برابر پژوهشهای آقای فیروز منصوری واژهء ایرانی به معنی جایگاه است. یورت بسامد کمابیش بالایی در جاینامهای چچنی دارد. (۷)

یادم آمد از رانندهء چچنی _ که مرا از فرودگاه به شهر گروزنی برد. _ نامش را پرسیدم و گفت رستم و من شادمانه گفتم : “رستم یک نام ایرانی است”. و او با تشر گفت: “چرند نگو! رستم نام چچنی است”

از دید زبان شناسی ، زبان چچنی از خانوادهء زبانهای قفقازی شمال – مرکزی است؛ زبانهای قفقازی ، زبانهایی جدا افتاده هستند و در هیچ یک از گروه های بزرگ زبانی جهان جای نمی گیرند.

هر چه در کتاب‌فروشیهای گروزنی و کتابخانهء ملّی چچن در گروزنی ، به دنبال یک فرهنگ چچنی به انگلیسی و یا چچنی به روسی گشتم، تا دربارهء این زبان و تاثیر فارسی بر آن پژوهش کنم، شوربختانه نیافتم و تنها ، یک جزوهء خرد سی رویه‌ای (۳۰ صفحه ای) چچنی _ روسی _ انگلیسی ، در کتابخانهء ملّی چچن یافتم که برای پژوهش بس نارسا بود؛ جستجویم در همان جزوهء خرد ، از واژه های فارسی در زبان چچنی ، نشانی به دست نداد. همچنین با پرسیدن نام میوه ها و ماهها و جانوران و … از باشندگان چچن ، نشانی از واژه های فارسی در زبان چچنی نیافتم ؛ البته ، خودم به نارسا بودن این جستجوها خستو هستم. اینکه هیچ فرهنگ چچنی به روسی یا به انگلیسی ، تاکنون نوشته نشده است، کم کاری و نارسایی کار پژوهشگران و فرهیختگان چچنی را نشان می دهد و پیداست که با تاثیر گستردهء زبان روسی بر زبان چچنی ، ساختار این زبان [و همچنین پایه های فرهنگ و ملّیّت چچنی] آسیب دیده و در آینده ، بسیار بیشتر آسیب خواهد دید و باید پژوهشگران چچنی، در این زمینه آستین بر کنند.

در چچن نکته ای برایم سخت شگفتی افزا بود! من در گشت و گذارهایم، چچنیانی را می دیدم که به ترانه های روسی گوش می کردند و یا با همدیگر، به زبان روسی گفت و شنود می کردند! در حالی که در دورهء کمونیستی ، سربازان چچنی حتّی در پادگانها، به روسی سخن نمی گفتند و از همین روی ، همیشه سرباز صفر در شمار می رفتند.(۶)

 

بن نبشتها:

۱- اشاره به نامه ای که اصلان مسخادوف ، پس از شکست در جنگ دویم چچن ، در پاییز سال ۲۰۰۰ م. برای آندره گلو کسما ، نویسنده و فیلسوف فرانسوی فرستاد و در بخشی از آن آورد که: یک قدرت حریص و مسلّح به نیروی اتمی ، به صورتی عنان گسیخته بر قتل عام یک ملّت کوچک و مغرور کمر بسته است. – نشریهء اندیشهء پویا – شماره ۱۵

اردیبهشت ۱۳۹۳ -نامهء تاریخی اصلان مسخادوف به آندره گلوکسما – ترجمه و مقدّمه: کاوه بیات -رویه های ۵۰ و ۵۱

۲- بیشتر کارهای پژوهشی و ترجمه در این زمینه، بر دست دانشور فرهیخته و ارجمند، کاوه بیات انجام شده است که ترجمهء کتابهای شیخ شامل داغستانی (نوشتهء: فیتس روی مک لین) و جنگ چچن ، بهای سنگین استقلال (نوشته ء: ادوارد کلاین و همکاران) و نگارش کتاب چچنها در گذر تاریخ (به همراه افسانه منفرد) و… از آن جمله هستند؛ البتّه، این کارها سخت اندک هستند و جای پژوهش و کارفراخ !

۳_ THE    CHECHEN   REPUBLIC , from  the view of creator

_GROZNY , PERSPECTIVES OF THE DEVELOPMENT OF THE CAPITAL

_ GROZNY THE CAPITAL OF THE CHECHEN REPUBLIC

BY : KADIEV , DJALAL ALIEVICH

۴- جنگ چچن در کفهء ترازو – نویسنده : اومالات اومالاتوف – ترجمان : مصطفی برزویی – ناشر: کلیدر – ۱۳۸۲ خ – ۴۰۴ رویه

۵ – نامهء مسخادوف به گلو کسما – رویهء ۵۰ _ تویله واژهء پارسی است و نباید به گونهء طویله نوشته شود.

۶ – چچنها در گذر تاریخ – نویسندگان: افسانه منفرد و کاوه بیات – بنیاد دایره المعارف اسلامی – ۱۳۷۴ – رویهء ۶۳

۷- فرهنگ واژگان آذری – نویسنده : فیروز منصوری – نشر هزار کرمان – چاپ نخست -۱۳۹۳ – رویه های ۵۳۹ تا ۵۴۱

لینک کوتاه : https://khabaresobh.ir/?p=47008

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.