خبر صبح/ گروه فرهنگ و هنر: خاندان محمد امین ریاحی یکی از قدیمیهای شهر خوی بودند. محمدامین دورهی ابتدایی و دبیرستان را در شهر خوی گذراند اما پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال آذربایجان، در سال ۱۳۲۱ برای ادامهی تحصیل به تهران رفت و دورهی دانشسرای مقدماتی را در تهران گذراند. پس از این به تحصیل در دانشسرای عالی و دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران پرداخت. او در دوران تحصیل شاگرد بزرگانی چون بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرای بهار، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب و ابراهیم پورداود بوده است. ریاحی در سال ۱۳۲۷لیسانس زبان و ادبیات فارسی را به پایان برد. وی با راهنمایی بدیعالزمان فروزانفز دکترای زبان و ادبیات فارسی را اخذ کرد. ریاحی برای مدت کوتاهی وزیر آموزش و پرورش نیز بود. همچنین این پژوهشگر سردبیری هفتهنامهی مهرگان و آموزش و پرورش و سیمرغ را نیز برای مدتی عهدهدار بوده است. یکی از تحقیقاتی که امین ریاحی را بیشتر از سایر تحقیقاتش به دوستداران ادبیات فارسی شناسانده است تحقیقش دربارهی مزار شمس تبریزی در خوی بوده است که با اسناد و مدارک دقیق در کتاب تاریخ خوی آورده است که زادگاه شمس در خوی بوده است.
از مشهورترین تحقیقات محمدامین ریاحی میتوان به «سرچشمههای فردوسیشناسی» اشاره کرد. همچنین «گلگشت در شعر و اندیشهی حافظ»، «تاریخ خوی» و «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» از جمله دیگر نوشتههای محمدامین ریاحی هستند. از محمدامین ریاحی پژوهشهای ارزشمندی به چاپ رسیده است. محمدامین ریاحی در ۲۵ ازدیبهشت ۱۳۸۸ در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت.
ریاحی خویی و زبان آذربایجان
محمد امین ریاحی درباره زادگاه خود آذربایجان هم مطالب بسیاری به رشته تحریر درآورده و در واقع دین خود را نسبت به زادگاه خود به بهترین نحو ادا کرده است. در یکی از نوشته هایش با نام « ملاحظاتی درباره زبان کهن آذربایجان» وی به مبحث زبان پیشین آذربایجان و نحوه دگرگشت آن ورود پیدا کرده است. در ادامه به بخش هایی از این مطلب اشاره میشود:
«… من [محمد امین ریاحی] به این عقیده رسیدهام که آن زبان ایرانی [آذری پهلوی]، منحصر به آذربایجان نبوده، بلکه در نواحی وسیعی از شمال غرب ایران و در بیرون از چارچوب آذربایجان هم رواج داشته است. نخستین قرینهای که بر این نظر هست، وجود یک دوبیتی است که کسروی آن را به نقل از یک جُنگ خطی که در تالش پیدا شده بود، به نام «آدم» در رساله خود (ص ۶۴) آورده است. امروز گوینده حقیقی این دوبیتی را به طور قطعی میشناسیم که «نجم رازی» صوفی معروف است که آن را در تحریر دوم «مرصادالعباد» خود آورده است. مؤلف در داستان آفرینش آدم و رانده شدن او از بهشت و بیان تضرع و زاری او، این دو بیتی را که قطعا به زبان مادری مولف یعنی «رازی» است، آورده و میگوید که: «آدم با دل بریان و دیده گریان، زبان حالش میگفت: گر ته واگیری …»۱ حالا دیگر مسلم است که این دوبیتی زبان حال آدم که نجم رازی آن را به زبان مادری خود (و احتمالا از سرودههای خود) در کتاب خود آورده و کسروی آن را از جنگ تالش جزو نمونههای «آذری» نقل کرده، قرنها معروف و در شهرهای مختلف بر سر زبانها بوده، و بر سینه سفینهها نقش میگردیده، از آن جمله بعدها یک بار هم در جنگی نقل شده که رونویس آن در ۱۱۲۵ پایان یافته است. این سفینه را شادروان ادیب طوسی معرفی و فهلویات آن را نقل و شرح کرده است.۲
در این جنگ، این دو بیتی به نام مهان کشفی از مردم نمین آذربایجان آمده و همانجا گفته شده که: «او را به زبان راژی اشعار آبدار بسیار است.» و از حکایتی که در همین جنگ آمده، بر میآید که مهان کشفی معاصر شیخ صدرالدین [۷۹۴ ـ۷۳۵] بوده است.
وجود دوبیتی نجم رازی در سفینه مورخ ۱۱۲۵ به نام مهان کشفی (از مردم نمین اردبیل در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم) این اشتباه را که زبان آذری خاص مردم آذربایجان بوده رفع میکند. از اینجا معلوم میشود که «آذری، یا زبان باستان آذربایگان» با لهجه «رازی» ری یکی بوده است، نه دو گویش به کلی جداگانه؛ زیرا میبینیم که آنچه مولف رازی مرصاد در سال ۶۲۰ در کتاب خود آورده و بی گمان لهجه مادری او، و زبان محاوره مردم شهر و ولایت او بوده، پانصد سال بعد، یکصد فرسنگ دور از ری، در نواحی غربیتر فهلویزبان، هم فهمیده میشده و زبان مردم آن سامان شناخته میشده است.
آنچه گفته شد، بوسیله قرائن دیگر هم تایید میشود. از آن جمله عبید زاکانی قزوینی دو غزل ملمع آذری همام تبریزی را در مثنوی عشّاقنامه خود آورده است و این نشان میدهد که زبان فهلوی تبریز برای شاعر قزوینی و همشهریان و خوانندگان اشعار او هم کاملا آشنا و مفهوم بوده است.
از طرف دیگر کسروی در مقدمه دوبیتیهایی که از «جنگ تالش» آورده مینویسد که: «برخی دوبیتیها که به نام معالی، یا کشفی، یا راجی آورده شده، به نام بابا طاهر لر شناخته است». و این هم موید و مکمل نظر ماست که نه تنها زبان فهلوی ری و قزوین و تبریز یکی بوده، بلکه زبان فهلوی همدان و اطراف آن نیز (احتمالا با اندک تغییراتی) همان بوده است…»
«… به این مسئله که مردم ولایات شمال غرب و حتی مرکز ایران (قلمرو ماد قدیم) زبان ایرانی واحدی داشتهاند، در کتاب «الفهرست» ابن ندیم که قدیمیترین و دقیقترین تقسیمبندی از زبانها و گویشهای ایرانی در قرون نخستین پس از اسلام است، تصریح شده است. ابن الندیم، از زبان «ابن مقفع» آورده است که زبانهای ایرانی عبارت است از: «فهلوی، دری، فارسی، خوزی، و سریانی. اما فهلوی منسوب به فهله است، و فهله نامی است که بر پنج ناحیه اطلاق میشود: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند، آذربایجان» و میگوید زبان دری زبان رسمی و درباری، و اصل آن از خراسان و بلخ و مشرق ایران بوده، پارسی زبان موبدان و منشاء آن از فارس بود، خوزی را شاهان و بزرگان در خلوت به کار میبردند، و سریانی زبان مردم بینالنهرین بود.۳
از آخرین تحقیقات زبانشناسان هم چنین بر میآید که لهجههای ایرانی امروز شمال غرب ایرانی از تاتی باکو و خلخالی و هرزنی و کرینگانی تا سمنانی و شهمیرزادی و خوری یک گروه زبانی است. این همه یادگارهایی از آن زبان واحدی است که قرائن و نمونههایی از پیوستگی آن نشان دادیم و با لهجههای مرکزی که از نزدیکی قم تا حوالی یزد و کرمان و شیراز بدانها سخن میگویند (از جمله نطنزی و میمهای و قمشهای و وفسی و آشتیانی و خونساری و محلاتی و نایینی)، و لهجههای ساحل دریای خزر (گیلکی و طبری و طالشی و تاتی) نزدیکیهایی به هم دارند.۴
پی نوشت ها:
۱- مرصادالعباد، ص ۹۵٫
۲- نشریه دانشکده ادبیات تبریز (سال ۸، شماره ۳، پاییز ۱۳۳۵، صفحات ۲۵۷ ـ ۲۴۰)
۳- نوشته ابن ندیم و روایات معروف دیگر پیشینیان از: طبری، ابن حوقل، استخری، مقدسی، مسعودی، یعقوبی، یاقوت و مستوفی قزوینی را درباره زبان کهن آذربایجان، در پنجاه سال اخیر بارها پژوهندگان در آثار خود نقل کردهاند و مشخصات دقیق چاپهای مختلف و شماره صفحات لازم هر یک را آوردهاند و در اینجا نیازی به تکرار آنها نیست.
۴- دکتر احسان یار شاطر، «زبانها و لهجههای ایرانی»، مجله دانشکده ادبیات، سال پنجم، شماره ۱ و ۲، ص ۳۷ ـ ۳۵٫